کلانتری | شهرآرانیوز - اگر فرض کنیم علیرضا بیرانوند از خط داستانی و تمام فرآیند ساخت «بیرو» مطلع بوده و نفهمیده چه چیزی دارند از زندگیاش میسازند بدون تعارف باید او را در ساخت چنین کاریکاتوری از شخصیتش شریک بدانیم. اما همچنان مقصر اصلی باخت سنگین «بیرو» کارگردان و فیلمنامهنویس آن است: فعلا این واقعیت را که چه قهرمانان و اسطورههای زنده و درگذشتهای میتوانستند به جای بیرانوند سوژه یک فیلم شوند کنار بگذاریم و اینطور سوال اول را بپرسیم: واقعا انتخاب بیرانوند برای داستان زندگی او و سختیهایش بوده است یا سوژه راحتتری برای نزدیکشدن به ابعاد شخصیتی یک فوتبالیست سختیکشیده وجود نداشته تا بتوان امید و انگیزه را از راه سینما به مخاطب القا کرد؟ با تأکیدی که فیلمساز روی قصدش از ساخت این فیلم داشته همینجا سوال بعدی را بپرسم: چطور میشود فیلمی که بهطرز خودویرانگری لحظات تأثیرگذارش را با ریتم غلط و نماهای کلوزآپ و تدوین و دیالوگهای کممایه نابود میکند جدی گرفت و امید و انگیزه از داستانش برداشت کرد؟ درواقع کارگردان بهعمد بخشهایی از زندگی بیرانوند را بهنفع ساخت یک تصویر قهرمانانه اما کاملا کمیک حذف کرده است. نمیشود ریتم احمقانه و حرکات دوربین بیمعنی صحنههای فوتبالی فیلم را به کارتون فوتبالیستها نسبت داد و گفت «نسل من با کارتون فوتبالیستها خاطره زیادی دارند.» واقعا امید و انگیزه آخرین چیزی است که از «بیرو» میتوان دریافت کرد.
با چه متر و معیاری میتوان «بیرو» را کنار «رودی» (۱۹۹۴)، سهگانه «گل» (۲۰۰۵)، «سرزمین رؤیاها» (۱۹۸۹)، «حلقه رؤیاها» (۱۹۹۴)، «به دنبال اریک» (۲۰۰۹) و «مارادونا» (۲۰۰۸) و (۲۰۱۹) و انبوهی فیلم بیوگرافی ورزشی گذاشت و همه اینها را فیلمهایی درباره امید نامید؟
اولین قدم ساخت درام ورزشی پیدا کردن ارتباطی بین ورزش و زندگی، و اولین گام ساخت بیوگرافی ورزشی انتخاب لحن و تأکیدی است که بتوان حول آن، شخصیت را به مخاطب شناساند. اشتباه کارگردان «بیرو» این است که گمان کرده باید خود زندگی شخصیت واقعی آنقدر پربار باشد تا مثلا بتوان آن را بدون دردسر در داستانی روایت کرد. خیر آقای عباسمیرزایی! هنر واقعی شما جایی است که از قهرمانی ورزشی، قهرمانی داستانی بسازی. اگر نمیتوانی ارتباطی بین فوتبال و سینما و زندگی پیدا کنی باید بیخیالش شوی. اگر نمیتوانی نشان دهی چرا فوتبال تا اینحد برای یکنفر با ارزش است که دست به هر کاری میزند باید با خودت بیشتر فکر کنی و وقتت را صرف کار یا فیلم دیگری بکنی.
باید به هیئت انتخاب جشنواره فجر هم چیزی بگوییم: انتخاب چنین آثاری به تنوع ژانری و کاشتن چیزی که در آینده ثمری از آن برداشت کرد منجر نمیشود. مهیبترین پیامدش این است که فیلمسازهای دیگر با همین فرمول از شخصیتی که هنوز قدش به طراز سینما و یک فیلم بیوگرافی نرسیده فیلمی میسازند و به جشنواره میفرستند؛ به نظر میرسد ساخت چنین آثاری کار سادهای است؛ اما سختترین کار برای هیئت انتخاب، رد کردن آنهاست.